شخصی به پسرش وصیت کرد که پس از مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید،میخواهم در قبر در پایم باشد. وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند، پسر وصیت پدر خود را به عالم اظهار کرد، ولی عالم ممانعت کرد و گفت: طبق اساس دین ما ، هیچ میت را به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمی شود! ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای آورند، سر انجام تمام علمای شهر یکجا شدند و روی این موضوع م کردند، که سر انجام به مناقشه انجامید در این مجلس بحث ادامه داشت که ناگهان شخصی وارد مجلس شد و نامه پدر را به دست پسر داد، پسر نامه را باز کرد، معلوم شد که نامه (وصیت نامه) پدرش است و به صدای بلند خواند: پسرم! میبینی با وجود این همه ثروت و دارایی و باغ و ماشین واین همه امکانات وکارخانه حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم. یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد، هوشیار باش، به توهم اجازه یک کفن بیشتر نخواهند داد. پس کوشش کن از دارایی که برایت گذاشته ام استفاده کنی و در راه نیک و خیر به مصرف برسانی و دست افتاده گان را بگیری، زیرا یگانه چیزی که با خود به قبر خواهی برد همان اعمالت است.


rzb.rzb.ir وصیت ,نامه ,پدر ,پدرش ,یک ,عالم ,را به ,جوراب کهنه ,با خود ,وصیت پدر ,کرد ومنبع

داستان عاشقانه و احساسی گل خشکیده

وصیت پدر

داستان عاشقانه پسر و دختر کم سن

داستان دخترک 16 ساله

داستان واقعی (پریا و فرهاد)

دوست واقعی

داستان غم انگیز مریم و آرش

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود فایل های کمیاب A bit of thinking قیمت خرید قالب سقف وافل adabiat7 بزرگترین سایت دانلود همه چیز در مورد امینم | Eminem Video فروشگاه اینترنتی قیمت لوازم یدکی لیفتراک چل چله خرید بهترین کاغذ دیواری های سه بعدی آشپزی ایرانی